ما مردم از هر طيف و در هر سطح، وقتي به هم بر ميخوريم از زمينه و زمانه گلايه داريم. از معيشت تا سياست، از ورزش تا فرهنگ، از همه چيز و همه كس الّا از خود. گويا همه مشكل دارند مگر خودمان.
در محيط هاي اجتماعي و اداري و ...كمتر مي شود كه كسي لب به سخن بگشايد و كلامش عاري از شكِوه باشد. مثل اينكه برخورداري از لحن اعتراض ،امروزه نوعي امتياز محسوب ميشود.
طُرفه آنكه در اغلب مواقع نمي دانيم از چه كسي شكايت داريم! مهم آن است كه روزمان را با اعتراض آغاز كنيم . از چه كسي مهم نيست.حتي گاهي نمي دانيم بابت چه چيزي معترض هستيم. پس در خود احساس اعتراض متوقفيم، گويي از اين احساس مبهم، انرژي مي گيريم تا يك روز را پشت سر بگذاريم.
تصور كنيد كه انبوه واژگان اعتراضي به اصوات همهمه گوني بدل ميشود وبه صورت رشته هايي از يك زنجيره ي صوتي ناهنجار فضاي پيراموني ما را مي آكند ودقايقي بعد بي آنكه سودي را نصيب كسي كند محيط زيست مان را مي آلايد و سپس در فضاي بي انتها محو مي شود.
اين يعني اوضاع خراب است ، همه چيز و همه جا. ودر همان حال، همه مقصرهستند الّا من، ولو آنكه من در مديريت امور نقش و سهمي داشته باشم ولاجرم در اوضاع جاري جامعه سهيم باشم باز هم من بي گناهم. گناه خرابي اوضاع از آن ديگران است و من يكسره خوبي. معادله اي شگفت كه محصول يك فرهنگ عجيب است!
از لابلاي همان فضاي فرهنگي غبارآلود، يك چيز به روشني جلوه مي كند و آن روحيه ي گريز از مسؤوليت و فرا فكني است. از اين منظر هيچكس حق ندارد الّا من و همه مسؤول اند الّا من.
به نظر مي رسد فقدان ساختار هاي مدني يا به عبارت ديگر فقدان فرهنگ گرايش و كشش عمومي به ساختار سازي ونهادمندي مدني والبته عدم قدرت اجماع سازي نزد كنشگران برجسته ي سياسي، دليل عمده ي اين وارونگي رفتاري و فرهنگي باشد. صاحبان قدرت نيز از دل همين فرهنگ بر مي آيند وبالطبع آنان نيز از اين قاعده دور نيستند.
واژه ي مسؤوليت كه پس از انقلاب با بار مثبت آميخته با نوعي احساس تواضع جايگزين واژه ي مديريت شد در طول زمان از وزانتش فرو افتاد، به گونه اي كه اوايل، اغلب مديران به جاي اينكه بگويند من مديرم مي گفتند من مسؤول فلان جا هستم. و بدين گونه سنگيني بار مسؤوليت ،از لابلاي تعارفات روزمره، از شانه ي افراد به زير افتاد و عيارش سقوط كردوفرار از مسؤوليت جزيي از فرهنگ شد واكنون چنان فراگير كه همه از همه گلايه دارند الّا از خود.
راست آنكه اگر به واژه ي مسؤوليت بيشتر تآمل كنيم ادراك و احساس ما نسبت به آن تغيير خواهد كرد.
مسؤول يعني مورد سؤال، يعني كسي كه پيوسته بايد آماده ي پاسخگويي باشد. اگر چنين است پس كار مسؤول بسيار سخت است و لذا مسؤوليت آنقدرها كه تصور مي شد جذاب نيست. پذيرش تعريف واقعي مفهوم مسؤوليت والتزام عملي به آن ،كار را سخت مي كند.زيرا بنا بر مفهوم واقعي مسؤوليت،هر قدر حدود مسؤوليت فراختر باشد سنگيني كار بيشتر خواهد بود.مع هذا يك نكته را نبايد از نظر دور داشت كه شأن آدم با سطح مسؤوليت پذيري او تعريف ميشود. وانسان براي هر چه انسان تر شدن بايد مسؤول تر باشد.
نعل وارونه در نظام فكري و فرهنگي ، جامعه ي ما را پس از يك ونيم قرن تكاپو به خط نخست باز مي گرداند. دور باطلي كه درآشفتگي انديشه وگسيختگي احساس ما ريشه دارد.
خود خواهي ها مارا از پيگيري منافع برتر باز مي دارد. با آنكه انسان مدني الطبع است ناديده انگاشتن منافع ديگران در قاموس فرهنگي ما پر رنگ است. اين يعني دور افتادن از خصلت اصيل انساني و باز ماندن از كاروان انسان مدني.
در اين نظام فكري، مسؤوليت در حوزه ي اجرا نيز، باژگونه تعريف و بالتبع باژگونه رخ مي نمايد. زيرا مقامات در هر سمتي بايد به مردم خدمات بدهند وامنيت آنان را تامين كنند اما تحت تاثير همان وارونگي فرهنگي،به پاسخي ناقص، انحرافي، واحيانا فريبنده وآميخته با شهد كاذب تملق به مقام مافوق بسنده كرده ودر نهايت، يا هوده اي نصيب مردم حوزه ي خدمت نمي شود ويا حدود خدمات با حوزه ي وظايف مطابقت نمي كند.
امروز اما رسالت فرهنگي همه ي ما ايرانيان درك درست مفهوم مسؤوليت وسپس التزام عملي به اين مفهوم در هر سطحي از مسؤوليت است.
نياز امروز جامعه ي ما، درك درست مفهوم مسووليت در تمام سطوح فردی و اجتماعي است. وجدان عمومي نياز به تلنگر دارد. وجدان تك تك ما نه فقط به هشدار، كه به نهيب نيازمند است.تازيانه اي بر خود زنيم، يقه ي خود را برگيريم و بجاي وانهادن بدي ها به ديگران و نسبت دادن خوبي ها به خود، اين بار گونه اي ديگرعمل كنيم.محكمه اي براي خود برپا كنيم،اعمال خود را به چالش بكشيم،كمي آنسو تر از خود بركرسي داوري بنشينيم. اميال، افكار و اعمال خود راعادلانه به زير تيغ تيز نقد بكشيم. آنجا كه با مثلث حقيقت ، خيرو زيبايي در تعارض و تضاد است برايش حكمي در خورصادر كنيم وبا اين ترازو ابتدا زندگي خود را سامان دهيم سپس به نقش خود در جامعه معنا ببخشيم. باشد كه به وادي سعادت گام بگذاريم.
خدا را مي خوانيم به ذات كبرياييش تا دل تك تك ايرانيان را به اهميت مسؤوليت متمايل سازد و انديشه و وجدان ما را به سوي رشد ، پيشرفت و سعادت سوق دهد.